موضوع انشا: پرواز
متن های خود را از طریق بخش نظرات ارسال کنید.
متن های خود را از طریق بخش نظرات ارسال کنید.
به نام پروردگار ترکه و باد و پرنده
پرواز
بی رمق بر گوشه ای تکیه داده بود؛ سال ها بود که کسی سراغی از او نمی گرفت .غبار و گرد و خاک بر شانه هایش سنگینی می کرد . ترکه حصیری مدتها بود که مهمان مرد بقال بود .
او مانند هر روز به آسمان خیره شده بود ابرها، کبوترها ، سارها همه و همه هم صدا با باد آواز پرواز می خواندند.
نا امید به پرواز می اندیشید که ناگهان پسرکی با صدای قیژقیژ در وارد شد و به طرز ناباورانه ای به سمت ترکه ی خشک پیش رفت . پسرک با خوش حالی ترکه و دوست دیرینه اش مقوا را برداشت.ترکه از فرط خوش حالی داشت در دست پسر کوچک ترک بر می داشت.
پسرک ترکه را به پشت بام برد . او را رها کرد. ترکه دیگر یک ترکه نبود.بادبادکی زیبا در دست کودک بود. بادبادک پر در آورده بود.او نیز سوار بر نسیم آواز پرواز سر داد که به ناگاه تند باد خشمگین نسیم را در خود بلعید و بادبادک سرخوش را با قدرت تمام به درختی کوبید.
بادبادک دیگر بادبادک نبود او دوباره ترکه ای برهنه بود .اما این درخت او را در میان شاخه هایش جا داد . ترکه با دیدن گنجشک بی پناه که در سرمای پاییز می لرزید .تکه تکه شد و برای گنجشک لانه ای از خود ساخت .
آری ترکه پرواز کرد...
همیشه در سراسر دنیا انسانها به فکر پرواز بودند اما هیچ وقت موفق به این کار نشدند اما آنها به این فکر رسیدند که به وسیلهی ابزار پرواز کنند و نتوانستند بدون ابزار پرواز کنند، زیرا این خواست خداوند بوده است. انسان با اندیشه خود ابزاری را ساخت که بتواند به کمک آن پرواز کند، منظور از این ابزار هواپیماها هستند و اولین کسانی که توانستند اولین هواپیماها را بسازند، برادران رایت بودند. هزاران بار شکست خوردند اما اولین هواپیما را ساختند و آرزوی بشر را که پرواز بوده است برآورده کردند.
به نام خدا
خیلی وقت بود که بیرون از شهر در باغی بزرگ که ازمایشگاهی مجهز داشت روی پودری اسرار امیز کار می کردم که با ان می شد پرواز کرد. برای ان سال ها وقت گذاشتم وحتی از خانه بیرون نیامدم تا بعد از شصت سال بالا خره پیروز شدم و رویای خودم و خیلی از کودکانی که هم کلاسی و هم سن من بودندرا براورده ساختم. با خود گفتم که اگر پرواز کنم ودر اسمان این خبر را به انها بدهم انها شگفت زده تر خواهند شد پس پنجره را باز کردم و با شوق فراوان به سوی اسمان بیرون از خانه ام رفتم کمی که به سمت شهر حرکت کردم دیدم که اسمان دیگر ابی نیست و رنگ ان به رنگ خاکستری زشتی تبدیل شده است اما ان نبود که شوق مرا کور کرد شوق من وقتی کور شد که تمام مردم بدون این که به اسمان نگاه کنند به کارهای روز مره ی خود ادامه می دادندو هر چقدر من صدایشان می کردم وانها به من در اسمان نگاه می کردند هیچ عکس العملی از خود نشان نمی داند ایا انها بزرگترین رویا کودکی خود را فرامش کرده بودند؟ ایا انها پرواز را در دلهایشان کشته بودند؟
ززمانی که واژه پرواز به کار برده میشود شاید کمتر کسی را بتوان یافت که به
پرنده ای در اوج (احتمالا عقاب)فکر نکند . شاید همگی همین طور باشند شاید
هم بعضی هواپیما ها را به خاطر بیاورند.با همه این ها زمانی که اسم پرواز
را می شنوم به این فکر فرو می روم که اولین جرقه پرواز چه زمانی به ذهن
بشر راه پیدا کرد.می دانم که سال های بسیاری از آن زمان ها گذشته است,اما
جالب این است که بدانیم مردم برای رسیدن به رویای پرواز چه اعمالی انجام
داده اند.
شاید اولین روزها مردم به خود پر می بستند و از ارتفاعی می پریدند.شاید هم
ابتدا چتر را اختراع کردند و بعد بالن را وبعد از آن به فکر ساخت هواپیما افتادند.
به هر حال با فکر کردن به اینکه ما چطور در عرض چند ساعت از یک کشور به کشور دیگر
میرویم واگر هواپیما ساخته نشده بود, این چند ساعت به چند روز تبدیل می شد می توان بهتر اهمیت
پرواز را در زندگی بشر درک کرد.
پرواز
از سال ها پیش بشر همواره دنبال راهی برای پرواز کردن بود. او بار ها آزمایش کرد، ساخت، شکست خورد اما باز ناامید نشد. هر وقت که به پرندگان نگاه میکرد امید بیشتری برای پرواز کردن به دست میآورد. آن قدر تلاش کرد که بالاخره توانست برای پرواز کردن اولین هواپیما ها را بسازد.
وقتی که بچه بودم به پرندگان نگاه می کردم ، افسوس میخوردم که چرا من بال ندارم ؟ چرا نمیتوانم مثل آن ها پرواز کنم؟
بزرگ تر که شدم ، وقتی متوجه شدم که توانایی هایی که من دارم بیشتر از آن هاست ، تصمیم گرفتم که دیگر افسوس نخورم و به جای آن از پرندگان مهاجری که با تغییر فصل ها ، صد ها کیلومتر را برای رسیدن به مقصد خود طی میکنند درس بگیرم. از کنجکاوان پرواز و از مخترعین اولین هواپیما ها درس بگیرم.
درس بگیرم که رسیدن به مقصودها کار سادهای نیست. برای رسیدن به آن ها باید صد ها بار شکست خورد و هر بار امید بیشتری به دست آورد.
به نام خدا کلاس꞉102
موضوع انشاء꞉ پرواز
نام و نام خانوادگی꞉مهدی برزگری
پرواز٬که شاید بتوان آن را در یک یا دو خط خلاصه کرد! ولی بر خلاف تصور این کلمه ماورای این حرف ها است. که برای ما انسان ها٬ همواره جذاب و وسوسه انگیز بوده است ؛ودارای هیجانی وصف نشدنی برای هر کس است. برای انسان در ابتدا٬ یکی از آرزوهایش مانند یک پرنده بودن بود؛ تابتواند بابالهای دست سازش مانند ابری آزادانه دراقیانوسی ازهوا غوطه ور شود.در قرون گذشته آدمیان به دلیل علاقه ی فراوان به همین واﮋه که ما آن را فقط یک "واﮋه"می پنداریم خطر های زیادی را به جان خریدند وتمام سعی شان این بود که قطار"پرواز"را در مسیررشدوتکامل به سلامت به مقصد برساند. هنوز که هنوز است جامعه ی بشری دراین راه به مقصد نرسیده است و هیچ یک ازما به این درجه از آگاهی نرسیده ایم که مسیر باقی مانده را حدس بزنیم.ولی خلاقان وعلاقه مندان این رشته سعی در برآورده ساختن ایده های خود دارند که ما مشتاقانه امیدواریم در این مسیربه راه خود ادامه دهند.همان طور که(خواستن ٬توانستن است)......
پرواز شاید توصیفش با زبان آدمی کمی دشوار باشد ! از آنجا که پرواز برای تمامی خلایق خداوند معنای خاص دیگری دارد ، نمی توان آنرا واژه ای با تشریح کاملا مطلق دانست . همان گونه که مشهود است ؛ پرواز برای یک حیوان با نام پرنده امری کاملا معمول است . حقیقتا کلیه ی هستی وی در یک عمل خلاصه می شود و نیز خواهد شد و البته آن پرواز است . برای یک مثال ؛ یک عارف و خدا شناس حقیقی حاجتی مگر پرداختن با یزدان ، پروردگار جهان ، ندارد و همانا این معراج همان پرواز است ! آری پرواز همان گونه که وجودت می گوید تنها بال زدن در آسمان نیست بلکه پرواز درونت را به آسمان های بی انتها می برد ... راستش نمی توان بیش از این ساده آنرا معنا کرد . سروده ای از حسین سنگری بر دفتر اشعار افزوده شده است و این دو بیت گزیده ای از ابیات زیبای وی در خصوص پرواز است :
به من آموختی پریدن را رسم شیرین پر کشیدن را
رفته ای تا بفهمانی عاشقی دل بریدن از دنیاست
شهیدان همگی پر کشیدند ؛ پر کشیدند تا آن بالای بالا ... کاش می شد ! اما نه این بار ای کاش و شاید ها بلند پروازی ذهن نیست ! می بایست دست در دست آنان بگذاریم ، گویی می دانم قضایا چیست . اگر که بال هایت بی پروا باشند ؛ رو انداختن به بنده دیگر چه حاجتی است ؟ خداوند همان آشنای تو در آن بالاست ...
بگذار صداقت را بار دیگر
تعریف کنیم ؛ خداوند فطرتی در تو نهاد و گویی آن فطرت علوم عالم را همه در بر دارد
! مگر از خاطر برده ای آن فطرت چیست ؟ همان دو بال یک پرنده است ، پس پر بکش
بدان آسمان ها .
با سلام ؛ متن کاملا داخل این کادر از انسجام خارج شد . به همین منظور برای احتیاط فایل PDF را هم قرار دادم .
« یا نور »
پرواز
از من از پرواز میپرسی ؟! از منی که به زمین چسبیده ام ؟! از منی که بلندی دستم حتی به خوشه ی انگور درخت حیاطمان هم نمی رسد؟! از منی که اسیر این دنیا شده ام؟!
قناری ای که شبش را در قفس صبح میکند از پرواز چه می داند؟ انسانی که اسیر جسم خاکی و نیازهای خود است ، چطور میتواند پرواز کند؟
پرواز را باید از عقاب بپرسی! آنگاه که بال می گشاید ؛ و آنگاه که از فراز کوه ها ، قله ها ، دره ها ، دشت ها و صحراها می گذرد ، و آن هنگام که به سمت بینهایت پرواز می کند و روشنی را به چشم خود در بیکران آسمان ها می بیند ؛ و هنگامی که به زمین و هر چه روی آن است از بالا می نگرد ، لذت پرواز را باید از جانباز ویلچرنشینی پرسید که دست و پاهای خود را اهدا کرده تا همچون جعفر طیّار دو بال بهشتی داشته باشد!
برای پرواز دنبال بال و ملخ و پروانه نگرد ؛ پرواز ، دل میخواهد ؛ آنگاه که دل از دنیا و متعلقاتش کندی ،پاهایت نیز از زمین جدا خواهد شد ، روحت نیز سبک خواهد شد و به پرواز در می آیی بدون آن که خودت حس کنی و پرواز یعنی این!
طیران مرغ دیدی تو ز پای بند شهوت
به در آی تا ببینی طیران آدمیت
سعدی شیرازی
پرواز؟!!
واژه ای که با شنیدن آن تصویر زیبا و دلنوازی جلوی چشمان هر فردی نقش می بندد.
گروهی با شنیدن این کلمه،به یاد آزادی و رستن از هر بندی می افتند.
اما گروهی دیگر،با شنیدن این کلمه به یاد کبوتران و پرندگانی می افتند که آزادانه در صفحه ی آبی رنگ پروردگار پرواز می کنند.
گروهی دیگر که شامل جانبازان می شوند،به یاد شهیدان ارزشمندی همچون شهید عباس بابایی می افتند که کاملاً با گروهی که به یاد آزادی می افتند، متفاوت است؛زیرا آنها وقتی مشاهده کردند که سرزمینشان مورد تجاوز و حمله ی دشمن قرار گرفته تاب نیاوردند و زمانی که دیدند آزادی و امنیت از مردم صلب شده است به مقابله با آنها شتافتند و با ایثار خون خود خاکشان را از چنگال خونین دشمن در آوردند.اگر چه در ظاهر اسیر بودند امّا همانند کبوترانی بودند که آزادانه در آسمان آبی پروردگار به پرواز درآمدند و به سوی رحمت الهی شتافتند.
حال نظاره کردیم که پرواز از دیدگاه هر کس دارای مفهومی متفاوت است.
امّا شما همانند کدامیک از این گروه ها فکر می کنید؟
پرواز
همیشه زیباست. پروانه وقتی پرواز میکند، زیبایی بالهایش را که جلوهای از زیبایی
آفرینش خداوند است نشان میدهد و آن موقع است که میفهمیم هیچ نقاشی، به این
زیبایی نمیتواند رنگها را به هم بیامیزد. وقتی پرندهای را میبینیم که سبکبال و
آرام به هرسویی که می خواهد پرواز می کنند، آرزو
میکنیم کاش ما هم می توانستیم گاهی اوقات همانند آنها به آسمان پر بکشیم و از
دغدغههای زمین دور شویم. شاید با همین آرزوها بود که برادران رایت تلاش کردند
پرواز کنند و بلاخره هم موفق شدند.
پرواز هم واقعی است و هم مجازی. انسان میتواند با استفاده از قدرت تفکر خود به هر جا که میخواهد پرواز کند. این همان پرواز مجازی است، همان پروازی که میتواند انسان را به آرزوها و تخیلات دست نیافتنی خود برساند.
پرنده ای در قفس فکر پرواز فکر پر کشیدن,فکر پرواز بر فراز
در خیال خود خودش را می دید می دید خودش را درپرواز مثل عقاب
خودش را در قفس بی روح می دید خوش را در قفس مرده می دید
ناگهان صدای پایی آمد مردی از دری در آمد
لبخندی بر چهره اش فکر آزاد کردن پرنده اش
در قفس را گشود پرنده مثل عقاب فرار نمود
مرد حیران زده شده بود انگار روح تازه در پرنده دمیده بود
شوق پرواز با پرنده چه کرده بود؟ انگار او را دوباره زنده کرده بود
پرنده فقط به پر زدن پرداخته بود انگار از زندگی فقط پرواز آموخته بود
<<محمد مهدی جمشیدی>>
پرواز کلمه ای است که یاداور ارامش و فراغ خاطر در ذهن است.
کلمه ایی که میتوان ان را به معنی رهایی از دغدغه های زمینی تعبیر کرد.
و چه زیباست غرق شدن در اسمان یک پارچه و یکرنگ ، مخصوصا برای ما ، برای مایی که بلوک های سیمانی و اجرهای چیده شده از هرسو احاطه مان کرده اند، برای ما که با اعمالمان باعث شدیم که تعریف درستی از پرواز نداشته باشیم و با غبار الود کردن دریای پر ستاره بالای سرمان ان را به فضایی نامناسب برای پرواز تبدیل نموده ایم.
پرواز ما بال ایمان و اعتقاد میخواهد ، پرواز ما بال تلاش و دانش میطلبد پرواز ما بال خود شناسی و خداشناسی نیاز دارد و پرواز ما مستلزم رهایی از سنگینی خطاهاست.
اسمان خدا همه جا و همیشه ابی است ما پرواز را از یاد برده ایم.
یکی از چیزهایی که انسان ذهن خود را از دیرباز تا به حال به آن مشغول کرده است پرواز است.پرواز یعنی صعود کردن به بلندی ها،یعنی اوج گرفتن.پرواز یعنی جدا شدند از محیطی که داخل آن هستیم و ورود به محیطی دیگر.انسان می تواند با پرواز شرایط زندگی خود را تغییر دهد.او می تواند با اندیشه درست به همراه عمل مناسب اوج بگیرد و به قله پیشرفت و ترقی برسد . می بینیم که در طول تاریخ افراد مختلف توانسته اند به بلندی ها پرواز کنند و به نقطه ای که شایسته آن هستند دست پیدا کنند.نظیر بوعلی سینا،حافظ،زکریا،وفارابی و... که یه آسمان علم و معرفت پرواز کردند وستاره های آن را تشکیل دادند.ما نیز باید تلاش کنیم تا با الگو گرفتن از از این بزرگان و آموختن راه درست از ائمه به بلندی ها پرواز کنیم.البته در این راه نیز امکان سقوط وجود دارد وباید تلاش کنیم که پرواز ما به سوی اهدافمان بی سقوط باشد.امید است که بتوانیم با تلاش و برنامه ریزی و توکل به خداوند یگانه و الگو گرفتن از اولیاء خدا به اهداف بزرگ خود برسیم.
به نام خدا
سید محمد سجادی موضوع انشا: پرواز کلاس 103
پرواز واژه ای
است که از روزگاران بسیار دور و از زمانی که انسان ، پرواز پرندگان را در آسمان بی
کران دید ،
به آن فکر کرده و به دنبال کشف راز و رمز آن و دستیابی به قدرت پرواز بوده است .
چه بسیار انسان هایی که در راه این ویژگی منحصر به فرد ، زندگی و جان خود را فدا
کردند.
اما ازسوی دیگر ، پرواز مفاهیم دیگری هم دارد. یکی از این مفاهیم اوج گرفتن و پرواز به سوی اهداف زندگی عادّی است. برخی از افراد صرفاً به دنبال اوج گرفتن و پرواز در حدّ اهداف زندگی مادّی هستند که البتّه از جهتی می تواند در خدمت بشریّت باشد امّا پرواز واقعی را کسانی رقم زدند که در راه حفظ کشور و جان و مال مردم پروازی زیبا به سوی ابدیّت داشتند .
بله؛ ایّام دفاع مقدّس و 31شهریور 1359 متبرّک به نام کسانی است که با نثار جان خود و پرواز به ملکوت اعلی، آرامش امروز را برای ما به یادگار گذاشتند. یادشان گرامی باد.
مهرماه 1392
به نام خدا
انشا: پرواز
مصطفی ایزدی
05/07/92
پرواز در لغت به معنای بالا رفتن به هوا با بال، طَیَران و نیز پرش است. به پرواز می توان از دیدگاه های مختلفی نگاه کرد. معانی بسیار زیبایی که هر کدام دارای جایگاه و همچنین تاثیر گذاری خاصّی در افراد است. در قرآن از پرواز به صعود نیز تعبیر شده است در این رابطه در آیه ی فاطر/10آمده است: »إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ وَالَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَکْرُ أُوْلَئِکَ هُوَ یَبُورُ» یعنی: «سخنان پاکیزه به سوى او بالا مىرود و کار شایسته به آن رفعت مىبخشد و کسانى که با حیله و مکر کارهاى بد مىکنند عذابى سختخواهند داشت و نیرنگشان خود تباه مىگردد. »
شاید هر کسی که لغت پرواز را بشنود فکر کند که منظور پرواز پرندگان است و ذهنش به پرواز پرندگان محدود شود ولی من می خواهم به موضوعی اشاره کنم که شاید کمتر مورد توجّه قرار گرفته باشد و این مسئله همان پرواز معنوی است.یعنی رابطه ی پرواز با عبادت انسان.
اگر چه برداشت ما از پرواز می تواند متفاوت باشد و به جنبه های مختلف آن پرداخته شود امّا در این جا می خواهم به جنبه ی خاصّی از پرواز اشاره کنم که نیاز هر انسان دل داده به معبود است. روح انسان با عبادت کردن به سوی خدا پرواز می کند. وقتی انسان خدا را عبادت می کند احساس بسار دلنشینی به او دست می دهدکه با همه ی احساسات عالم متفاوت است. چرا که به کار های مورد علاقه ی پروردگار خود روی آورده است، خداوند نیز در این حالت او را به سوی خود می خواند ما نیز اگر از انجام گناهانی که در طول روز ممکن است نفس ما به آن ها میل کند چشم پوشی کنیم، خداوند شرایط رشد و پیشرفت و پرواز به سوی خود را برای ما فراهم می کند و نیز اگر به یاد خدا باشیم مسلّماً هرگز گناه نخواهیم کرد.
یکی دیگر از معانی پرواز، پرواز از قفس جسم است. حضرت علی (ع) در این رابطه می فرمایند: «دنیا سجن (زندان) مؤمن است.» براستی که دنیا زندان مؤمن است مگر آنکه او خود را با دوری از محرّمات و همچنین انجام فرامین الهی از جسم آزاد کند؛ البتّه این شروط همان شرایط پیشرفت و تعالی برای ما است. انسانی که انفاق کند و ایمان قوی داشته باشد، با تقوا و پرهیزگار باشد و نیز با نیّت تقرّب یه خداوند نماز بخواند و نمازش را به خاطر خدایش با عشق و ارادت بخواند، در آن صورت همانطور که حضرت علی (ع) فرموده اند، روح او می تواند از زندان رها شود و مانند پرنده ای سبکبال به پرواز در آید.در پایان امیدوارم تلاش و کوشش همه ی ما در مسیر زندگی مقدّمه ی تعالی روح ما و صعود و پرواز معنوی روح و جان ما به سوی پروردگار باشد.
پرواز
بدون که خیلی خوابم میاد و خیلی خستم...خیلی دلم میخواد که پیش کسایی باشم که گاهی دلم براشون بیش از حد تنگ میشه...ولی خب نمیشه...نمیدونم کجای این زندگی ام.
دلم تنگ میشه بیش از حد...حدی که خط قرمزش را روز ها پیش از روش گذشته بودم...
دلم تنگ اون روزایی میشه که چه خوش حال و بیخیال این دنیا میرفتیم تو کوچه و دنبال توپ مدوییدیم...تنگ روزایی که چه جوری دوچرخه سواری یاد گرفتیم و چقدر زمین خوردیم...
تنگ اون روزایی که چجوری برا یه اسباب بازی که مامان بابامون برامون نمیخریدن گریه میکردیم...تنگ اون روزایی که چجوری از شب و تاریکی میترسیدیم...برا روزایی که چجوری به چیزای مسخره و الکی میخندیدیم...یادش بخیر...
اما حالا اینجا نشستم.بی کس و تنها.بی هیچ انگیزه ای و امیدی دارم این روز ها رو میبینم که دارند میروند و دیگر برنمیگردند.دلم برا خونه تنگ شده...
آدم ها رو تو خیابون میبینم که چگونه و با چه رنجی فقط خرج نون شبشونو در میارن...ولی هنوز سرسخت موندن و تسلیم این زندگی سرد و بی رحم نشدن...منم خیلی نا امید نیسم...فقط گاهی وقتا کنج دیوار میشینم و خسته میشم از بالا رفتن...ولی باز به خودم میگم بیخیال دنیا...چون نیگا دنیا بیخیال ماست...پس دوباره زیر پایم رو نگاه میکنم و پشت سرم رو که داره خالی تر میشه و میگه برو بالا...
و منم میپرم...بال هایم رو باز میکنم و باز به خودم میگم...پرواز رو به سقوط ترجیح میدم...
" به نام خدا "
پرواز
انسان ها از دیر باز واز ابتدای تاریخ بشر مشتاق پرواز کردن بودند.آن ها دوست داشتند که مانند پرنده ها بال داشته یا حتی وسیله ای داشته باشند که بتوانند با آن ها در آسمان ها اوج بگیرند. پرندگان جزه آزاد ترین موجودات روی کره ی زمین هستند و انسان هم آزادی را بسیار دوست دارد,شاید به همین خاطر است که همه ی انسان ها مشتاق پرواز هستند.
یکی دیگر از علت های علاقه مندی انسان به پرواز کنجکاوی او برای سفر به کرات و ستارگان است, تا شاید بتواند به دیگر سیارات برسد که امروزه تا حدودی موفق به این کار شده اند.
هزاران سال پیش بسیاری از حکومت ها به دنبال ساختن وسیله ای برای پرواز بودند.تا بالاخره یکی از امپراطورهای چین با تعدادی پارچه چیزی شبیه به یک اژدها ساخت و با دادن دودهای داغ به درونش آن را پرواز داد و همه را حیرت زده کرد.شاید این اولین عمل موفق برای پرواز بود.
اما امروزه بهترین وسیله برای پرواز کردن هواپیما است که لئوناردو داوینچی دانشمند نقاش پزشک فیلسوف و مجسمه ساز بزرگ ایتالیایی آن زمان اولین هواپیما را ساخت اما کسی حاضر به پرواز با آن نشد.
حتی الآن هم که هوا پیما های مدرن و خیلی چیزهای دیپر برای پرواز ساخته شده اند هنوز هم انسان هایی مثل من به دنبال بال داشتن و پروازی بهتر هستند و این علاقه تا ابد در میان مردم خواهد ماند.
«به نام خدا»
نمی دانم که از پروازچه می دانی، ولی امید وارم انچه که در ادامه می خوانی انچه باشد که خواهی دانست.
پرنده ای را دیدم که اوج گرفته بود،اما دیگر بالش شکسته است، با این حال بازهم سعی می کند اوج بگیرد و به مقصدش برسد.هواپیمایی را دیدم که سوخت نداشت اما مسافرانش را به مقصد رسانده بود، وهر لحظه منتظر مقصد بعدی بود تا دوباره شانس خود را در آسمان امتحان کند.
اماروزی پروازی را دیدم که اوج نداشت.این پرواز ما انسان های عادی در زندگی مان است .پروازی که نه اوج دارد و نه مقصد. اصلاً آیا تا به حال پرواز کرده ایم؟! ازکجاشروع کرده ایم وحال کجاایستاده ایم؟ تا به حال فکر کرده ایم که چگونه زیبا پرواز کنیم و اوج بگیریم؟
می خواهی بدانی که زندگی خوب چیست ؟اگر جوابش بله است، بشین و بیاندیش که پرواز انسانی که درآن اوج می گیردو برای رسیدن به مقصد تلاش می کند،هر چند که پروازش به شکست منجر شود، چقدر زیبا تر است از پروازهای پرنده ای که همه پرواز هایش به موفقیت منجر شده است.
«به نام خدا»
نمی دانم که از پروازچه می دانی، ولی امید وارم انچه که در ادامه می خوانی انچه باشد که خواهی دانست.
پرنده ای را دیدم که اوج گرفته بود،اما دیگر بالش شکسته است، با این حال بازهم سعی می کند اوج بگیرد و به مقصدش برسد.هواپیمایی را دیدم که سوخت نداشت اما مسافرانش را به مقصد رسانده بود، وهر لحظه منتظر مقصد بعدی بود تا دوباره شانس خود را در آسمان امتحان کند.
اماروزی پروازی را دیدم که اوج نداشت.این پرواز ما انسان های عادی در زندگی مان است .پروازی که نه اوج دارد و نه مقصد. اصلاً آیا تا به حال پرواز کرده ایم؟! ازکجاشروع کرده ایم وحال کجاایستاده ایم؟ تا به حال فکر کرده ایم که چگونه زیبا پرواز کنیم و اوج بگیریم؟
می خواهی بدانی که زندگی خوب چیست ؟اگر جوابش بله است، بشین و بیاندیش که پرواز انسانی که درآن اوج می گیردو برای رسیدن به مقصد تلاش می کند،هر چند که پروازش به شکست منجر شود، چقدر زیبا تر است از پروازهای پرنده ای که همه پرواز هایش به موفقیت منجر شده است.
پرواز، قبلنا آرزوی خیلی از مردمان بود. می خواستن برن هوا، همیشه سعی می کردن مثل پرنده ها پرواز کنند.
خوب زمونه که گذشت گفتن یه چیزی مثل پرنده درست کنیم و با هاش پرواز کنیم .
تا اونجایی که یادمه اورّلین طرح را لؤناردو داوینچی بوده و تا اینکه این ایده تا زمان برادران رایت طول کشید که تحقّق پیدا کنه. اونا تونستن یه وسیله ساده که بتونه ارتفاع کمی پرواز کنه درست کنند.
خوب، فکر کن اون زمان داشتی زندگی می کردی... هیچ وسیله ای برای پرواز نبود . خوب هالا مجبوری به مکه یری یه سفر زیارتی،حالا تو مجبوری چیزی حدود سه ماه تو راه باشی!!!
به نظر خیلی خسته کننده است حالا آلان هوایی 2 ساعت طول می کشه!!
به نظرم برواز بهترین ایده برای مردم در حمل و نقل در کل زندگی اش بوده که فوق العاده برای بشر مفید بوده..
ای کاش ما هم زوانی خواستیم برای بشرمان خدمت کنیم یک ایده نو طرح کنیم و علاوه بر راحتی مردمان آن زمان به فکر آسایش بشر آینده هم باشیم.
بنام خداوند بخشنده مهربان
از سال ها پیش انسان ها به فکر پرواز افتاده اند . حال این سوال مطرح میشود که انها چگونه بدین فکر رسیده اند ؟ما به طور قطعی نمیدانیم شاید با دیدن پرندگان بدین فکر افتاده باشند! و به نظرشان می آمده که شاید پرواز چیز جالبی برایشان باشد. و یا این که شاید به نظرشان می آمده که بتوانند به وسیله ی پرواز به راحتی وبا سرعت بیشتری سفر کرده و به مقصد خود برسند . از اولین کسانی که به این فکر افتاده اند میتوان به برادران رایت اشاره نمود . که توانستند با توجه به آناتومی بدن پرندگان وسیله ای اختراع کنند که پرواز کند و گام بسیار موثری در اختراعات امروزی بود. ده ها سال بعد هواپیماهای امروزی اختراع شدند .انسانها بعد از اختراع هواپیماها به این فکر افتادند که پرواز را گسترش داده و برای پاسخ به سوالات بسیاری که در ذهن آدمی در این خصوص شکل گرفت به اکتشاف پرداخته و به سیارات و کرات کهکشانی سفر کنند. تلاشهای بسیاری صورت گرفت تا اینکه باز هم پس از ده ها سال سفینه ها و فضاپیماهای بسیاری اختراع شدند تا انسانها بازهم به اکتشافات خود ادامه دهند احتمالا باز هم تلاش برای پرواز به مکانهای ناشناخته و اکتشافات بیشتر ادامه می یابد . به امید آنروز .
به نام خدا
از گذشته های دور انسان ها به فکر رویای پرواز بوده اند. آن ها دوست داشتند به اطلاعاتی دربارهی فراتر از زمین دست یابند. پس تلاش کردند تا پرواز کنند.ابتدا انسان ها سعی کردند به تقلید ازپرندگان ،به کمک پر، پرواز کنند اما موفق نشدند.سپس به ساخت اشیایی همانند بال و دُم پرداختند، ولی تلاش آن ها ثمر بخش نبود. پس از سال ها ، برادران رایت، توانستند با مطالعه وتحقیق فراوان، راه انسان های ما قبل خود را ادامه دهند و با افزودن موتور واجزای دیگر، رویای پرواز را حقیقتبخشند.امروزه دیگر پرواز یک رویا نیست بلکه انسان ها می توانند با هواپیما ، هلی کوپتر، بالن و...به پرواز در آیند.
اما پروازمی تواند معنای دیگری هم داشته باشد. متعالی شدن ، پیشرفت و ترقی می تواند بیانگرپرواز باشد. همه ی انسان هابه طور فطری ، خواهان پیشرفت و ترقی هستند اما شاید بعضی از آنها به بیراهه روند و به فساد کشیده شوند.در این میان هستند کسانی که با درک عمیق از پرواز،مادیّات دنیا را کنار گذاشته و به پرواز درآمدند. پس ما باید به پیام پرواز که بسنده نکردن به حال وتلاش برای تعالی و موفقیت است توجه کنیم تا به هدف خویش برسیم.
پرواز
پرواز ، رویای انسان از ابتدای خلقتش بر روی کره ی زمین بوده است. هر انسانی دوست دارد همانند پرنده ای تیز بال ، بال های خویش را گشوده و در اوج آسمان ها به پرواز در آید. شاید بتوان گفت پرواز رویای مشترک در میان تمام کودکان است همین رویای پرواز بود که منجر به اختراع هواپیما شد.
برای تحقق رویای پرواز در آسمان ها ، بشر از سال ها قبل دست به کار شد و سرانجام موفق به ساخت اولین هواپیما گشت . البته انسان های زیادی در این راه جان خود را فدا کردند .امروز با ارتقا و رشد علمی بشر ، هواپیماهای پیشرفته و مجهزی ساخته شده که در طی مدت کوتاهی از یک قاره به قاره ای دیگر سفر می کنند.
هر کس دوست دارد تا به آسمان ها پرواز کند و از بند زمین رها شده و آزاد شود.پرواز یعنی رهایی و حرکت به سمت نقطه ای بی کران و دنیایی نو ، یعنی دور شدن از ناراحتی ها ، سختی ها و دغدغه های زندگی زمینی و احساس آرامش و آسودگی.
پرواز می تواند به سوی آسمان ها و حتی اعماق وجود نیز باشد ، همانند پرواز عرفانی بسوی آفریدگار. تنها کافی است که انسان در آن اندیشه کند . در لحظه ی مرگ نیز انسان آماده پرواز بسوی معبود خویش و دنیایی دیگر می شود و در طول زندگی نیز توشه ی راهش را که اعمال صالح او هستند جمع آوری می کند.
همانگونه که پرنده برای پرواز نیاز به بال دارد انسان عارف برای رسیدن به معبودش به عبادت و راز و نیاز احتیاج دارد . دعا و توسل به پیامبر و ائمه اطهار رمز پر کشیدن بنده به سوی پروردگار یکتاست. انسان برای پر کشیدن باید روحش را از زندان جسم رها سازد و از تمایلات دنیوی چشم بپوشد.
از گذشته های دور بشر به دنبال راهی برای بلند شدن از روی زمین و حرکت در آسمان بی کران می گشت. پرندگان نیز از روی شاخه ها به سمت آسمان آبی ، بال می گشادند تا از دنیایی شلوغ رهایی یابند و در آزادی تمام به هر طرف که می خواستند بروند. پرواز برای انسان هم چنین تعریفی را دارا است . او برای دوری از ازدحام شهرها و راهی تازه برای رسیدن به مقاصد خود ، پرواز می کند و در دل آسمان زیبا از نقطه ای به نقطه ی دیگر سفر می کند.
برای کرم ابریشم پرواز معنای شروع زندگی تازه را دارد.او که بعد از مدتی خوابیدن در پیله ، بیدار شده و با بال های رنگین خود شروع به پرواز می کند تا دنیا را به شکلی که هیچ گاه ندیده ، تجربه کند و زندگی را در بخش دیگری از دنیا بسر ببرد.
پرواز کلمه ای است که برای هر موجود زنده تعریفی متفاوت دارد امّا معنی آن ، واحد و به معنای پریدن و حرکت در آسمان است هم برای کرم ابریشم و هم برای عقابی که هر روز پر می گشاید و در اوج آسمان دنیا را زیر بال های خود می بیند و به دنبال طعمه های خود بر روی زمین می گردد.
به نام خدا
هر زمان که اسم پرواز می آید به یاد آسمان می افتم ؛ به یاد ابرها . اگر انسان ها هم به راحتی می توانستند پرواز را تجربه کنند عالی بود. حس پرواز عالی است.
هر زمان که به پرواز فکر میکنم به یاد پرنده ها می افتم ، اینکه چه قدر خوب است که میتوانند به پرواز کنند. پرواز کردن حتی در این عصر هم برای انسان کار سخت و خطرناکی است اما همه از اینکه با هواپیما پرواز کنند لذت میبرند.
با اینکه خیلی از آدم ها در زمان های مختلف سعی کردند پرواز کنند اما هیچ کس فکر نمیکرد روزی فرا برسد که پرواز کردن امکان داشته باشد. حسی که با تجربه ی آن به دست می آید بسیار لذت بخش است.
وقتی از بچه ها سوال میکنید که دوست دارند در آینده چه شغلی داشته باشند بیشتر میگویند خلبانی. من هم یکی از همان افراد هستم چون پرواز را دوست دارم.
هادی قوامی نژاد کلاس 101 3/7/1392
پرواز......واژه ای که وقتی شنیده می شود،انسان ها به آسمان فکر می کنند. پرندگان پرواز می کنند و ما آدم ها هم از گذشته می خواستیم پرواز کنیم که اکنون می توانیم.پرواز دیگر یک رؤیا یا به قولی توهّم نیست،بلکه یک امر بدیهی است که اکنون افرادی را برای پرواز کردن تعلیم می دهند؛از خلبانان هواپیمای مسافربری گرفته تا فضانورد و خلبان جنگنده و شاید با چیزی بدون سقف مانند جت دستی تک نفره و یا گلایدر و کایت که تجربه ای شگفت انگیز به انسان می دهد.از حیوانات فقط پرندگان از جمله عقاب،شاهین و کرکس و فلامینگو که بزرگند و یا کبوتر و بلبل و مرغ مینا که کوچک اند.
ما پرواز را از روی همین پرندگان آموختیم و هواپیماهایی را ساختیم؛مثلاً هواپیمای <<آ 380>>که از روی کارهای عقاب ساخته شده است.
به امید روزهای بلند پروازانه تر........پیرمرد در اعماق وجودش به پرواز درآمده بود.او مانند یک قوی سپید در جهان خیالات خود پرگشود و آسمان تباهی رویاهایش را با بال های گسترده ی سپیدش نورانی میکرد.باران چراها بارید و قوی قصه ی ما خیس شد که چرا و چرا پرواز فقط در حهان تفکرات حس کردنی است یا به قولی چرا در خیالات به این مهم فکر می شود.
حورشیدی در ذهن پیرمرد طلوع کرد.او به همراه رویاها آرزوهایش در پی پرواز به کهکشان رسیدند تا به پرواز از دیدی دیگر نگاه کنند.((میگویند می توان چیز یا چیزهایی را درک کرد که به آن اخاطه داشت.احاطه نیز معمولا از بالا انجام میگیرد پس سبب حرکت پیرمرد به کهکشان برای تماشای قوی سپید شد.
کلمات به روی دفاتر حافظه نقش میبست.گاهی هم که جوهر تمام میشد از همسایه ها کمک از جنس راهنمایی طلب میشد که اغلب نتیجه میداد.بدین ترتیب پیرمرد روی زمین همانند قوی سپید فرود آمد و شروع به یاداوردن کرد.حافظه برای به یاداوردن کافی نبود پس از ادراک کمک گرفت و طرحی را به روی کاغذ پیاده کرد.عجب طرحی بود. حال به این فکر افتاد که آن را بسازد.در آن حال و هوای طوفانی مغزش این کار به خوبی انجام نمیگرفت.بعد از چندین روز پر کار که بی وقفه و بدون استراحت مشغول بود . از شدت خستگی به خواب عمیقی فرو رفت.چه خوبی بود!گل و گیاه و سبزه که رودی از بین این جلوه های زیبا جاری بود که قوی سپید قصه ی ما در آسمان آبی به پرواز درآمد.همین طور که پرواز میکرد ناگهان هوا طوفانی شد و قوی قصه ی ما ...
پیرمرد از جا برخاست.ذهنش به نوعی از قبل آشفته تر بود و دوباره شروع به ساخت کرد.آن اتفاق جلوی چشمش بود.دفتر تاریخ ورق میخورد و پروازی ثبت نمیشد تا اینکه پیرمرد مریضی شدیدی گرفت و دیگر ذهنش برای انجام هدف بزرگ او را یاری نمیکرد. هفته ها گذشت و نه خبری از قو بود ونه از فرزندانش.دیگر تنها کار پیرمرد زل ردن به سازه ای بود که هیچ وقت پرواز نکرد.
بارانی عظیم در شبی طوفانی باریدن گرفت.باد خانه ی پیرمرد را درنوردید و ان را واژگون کرد و سازه در باد به پرواز درامد روح سرفراز پیرمرد به آسمان پرواز کرد.
پرواز، از گذشته نیاکان ما آرزوی پرواز داشته اند. آرزویی که از اولین نگاه انسان به پرندگان به وجود آمد. چه بسیار بودند افرادی که با طناب و پارچه، برای خود بال ساختند و سعی کردند تا مانند پرندگان پرواز کنند درحالی که هیچکدام موفق نبوده اند. بال های اولیه بیشتر شبیه ماهیچه های دست خفّاش بود جرا که هم ساخت این نوع بال ها آسان تر بود و هم کنترل آنها زیرا میتوانستند آنها را با حرکت دست خود تکان دهند. سال ها بعد، انسان موفق به دستیابی به آرزوی خود شد. انسان توانست هواپیمایی بسازد که با نیروی انسان به پرواز در می آمد اما این هواپیما ها آن چنان ناکارآمد بود که انسان ها همچنان به دنبال آرزوی خود بودند تا اینکه برادران رایت موفق به ساخت اولین هواپیمای موتوردار شدند.
امروزه پرواز امری عمومی است و ما زیاد به گذشته آن اهمیت نمی دهیم. اگر فردی در مورد پرواز صحبت کند کمتر دیگران به روزگار برادران رایت فکر می کنند. ممکن است دیگران به پرواز بالگرد و هواپیما فکر کنند.
اما با وجود دستیابی انسان به آرزوی دیرینه خود، او همچنان در تلاش است تا راه بهتری برای پرواز پیدا کند.
به نام خدا پرواز
صبح یک روز دل انگیز بهاری هنگامی که در حیاط خانه مشغول آب دادن به گل های باغچه بودم نگاهم به آسمان وپرندگان در حال پرواز در آسمان افتاد.در همین حال به فکر فرو رفتم.
به این فکر می کردم که چقدر پرواز زیباست.ناگهان چشمانم به پرنده ای افتاد.خیلی دوست داشتم که جای آن پرنده بودم ومی توانستم در آسمان بی کران پرواز کنم.با خود فکر می کردم که چگونه می توان پرواز کرد؟ سر انجام به این نتیجه رسیدم که برای پرواز راه های دیگری نیز وجود دارد.مثلا با علم ومعرفتی که می توان به دست آورد می توان به اوج تعالی رسید. درس خواندن ورسیدن به افتخارات مثل پرواز است به آسمان.پس باید بکوشیم با«علم,دین و ادب »این سه رکن اساسی به اوج تعالی برسیم و در آسمان علم ودین پرواز کنیم.
به نام خدا پرواز
پرواز رویای دوردست انسان ها . همه ی ما با واژه ی پرواز آشنا هستیم و تا کم و بیش آن را درک کردیم.
از وقتی با واژه و معنی پرواز آشنا شدم می خواستم بدانم چرا پرواز اینقدر برای انسان ها اهمیت دارد و می خواهند مانند پرنده ها پرواز کنند..... بال بزنند.... همه جا را نگاه کنند ..... هر جا می خواهند بروند و هر جا می خواهند سرک بکشند ...... اینقدر پرواز کنند تا از دنیا و زمین خارج شوند.... به سیارات و کرات دیگر بروند .... به ماه بروند ..... زندگی جدیدی را در یک جای بهتر شروع کنند...... اینقدر بروند تا به پیش خدا برسند ....
شاید اولین بار که سوار هواپیما شدم این حس را اندکی اما نه به طور کامل درک کردم.. شاید دلیلش این بود که تمام مدت در یک اتاق و کابینه بسته بوده و زندانی شده بودم . باز هم زندانی بودم،حتی موقع پرواز ......
فکر کردم، نگاه کردم، تحقیق کردم، خیلی وسایل را دیدم که بشر دو پا برای پرواز ساخته بود. می پرید... پرواز می کرد .... هرجا می توانست می رفت و هر جا می توانست می دید......... اما باز هم هر جا و هر وقت که می توانست..... یعنی جاهایی بود که نتواند و نتوانست و نخواهد توانست......
هواپیما،سوختش تمام شود......گلایدر،هوا طوفانی شود.........
هلیکوپتر بال هایش بشکند، و ....
شاید تمام این واژه ها و حرف ها بوده که انسان برای پرواز سال ها و قرن ها خطر می کند و حاضر است جانش را بدهد ولی چند لحظه حس پرواز را درک کند که هیچ گاه نتوانسته است معنای درست پرواز را احساس کند... پس ما هنوز نتوانسته ایم پرواز را به معنای درست انجام دهیم.
پرواز یعنی آزادی جان و روح.........
به امید پرواز در بوستان ظهور.......
پایان
روزی در اتاق نشسته بودم ودرس میخواندم.بعد از چند ساعتی خسته شدم و از پنجره به بیرون نگاهی کردم. در فکر خود بودم که ناگهان پرواز دسته ای کبوتر نظرم را جلب کرد.آنقدر به آن خیره شدم که از نظرم ناپدید شد.در فکر جدیدی فرو رفتم.با خودم فکر کردم که پرواز چندین بعد دارد،بعد مادّی و معنوی.بعد مادّی آن همانی است که من دیدم.جدا شدن از زمین و معلّق بودن در ارتفاعات بالا.همانی که انسان ها از دیر باز در آرزوی آن بودند و تواستند با تلاش های بسیار اختراعاتی بسازند و با آن به پرواز در بیایند.بعد معنوی آن نیز به معنی رفتن به مراتب بالاتر است امّا برای روح انسان.کسانی مثل شهدا به پرواز معنوی رسیدند.پرواز واقعی همین است.
در این فکر ها بودم که به خودم آمدم و به یاد تکالیفی که باید انجام میشد. استراحتی کردم و برگشتم به انجام کار هایم.
امروز که از خواب بیدار شدم بعد از شستن دست و رو و خوردن یک صبحانه مفصل ، نشستم پای تکالیف ریاضی ودیگر درس ها تا که ظهر شد. بعد با خودم گفتم: من که الان کاری ندارم، بروم بیرون که بادی هم به کله مان بخورد و هم یک خورده چربی بسوزانیم. اما تا این که از خانه پایم را بیرون گذاشتم گلاب به رویتان کبوتری رو سر مبارک خراب کاری کرد. تو دلم گفتم: حیف که نه پر دارم، نه تیرکمان و گرنه خدا می دانست چه کار می کردم. به فکر رفتم: اگر پرواز بلد بودم الان چه حالی می کردم همه کس و همه جا را می دیدم، تو آسمان سر می خوردم، هر جا که می خواستم سریع می رفتم. بیچاره آن انسان های گذشته آن موقع که با پر، بال می ساختند و می پریدند، چه جوری دست و پای شکسته را جا می انداختند.
چه مغزی هم داشتند برادران رایت که اولین هواپیما را ساختند. چه جراتی هم خلبان های امروزی دارند که 300-400 آدم را این طرف و آن طرف می برند. ولی اگر هر آدمی پرواز می کرد، نه ماشینی بود و نه موتوری و آلاینده های تهران هم نصف می شد و لذتی که پرنده ها از پرواز داشتند ما هم می بردیم.
عجب حسی! سبکی، هیجان، آرامش و راحتی. اما یک حکمتی دارد که نمی توانیم پرواز کنیم. ببین انسان چه توانایی های دیگری دارد که از پرنده ای که پرواز می کند برتر است. شاید اگر پرواز می کردیم مزاحم زندگی پرنده ها بودیم یا لذتی که از دیدن پرواز آن ها می بریم را نمی بردیم اما هنوز که هنوز است باز با دیدن پرواز پرنده ها حسرت پرواز را می خوریم. از دست این انسان های تنوع طلب!
از گذشته های دور بشر به دنبال راهی برای بلند شدن از روی زمین و حرکت در آسمان بی کران می گشت. پرندگان نیز از روی شاخه ها به سمت آسمان آبی ، بال می گشادند تا از دنیایی شلوغ رهایی یابند و در آزادی تمام به هر طرف که می خواستند بروند. پرواز برای انسان هم چنین تعریفی را دارا است . او برای دوری از ازدحام شهرها و راهی تازه برای رسیدن به مقاصد خود ، پرواز می کند و در دل آسمان زیبا از نقطه ای به نقطه ی دیگر سفر می کند.
برای کرم ابریشم پرواز معنای شروع زندگی تازه را دارد.او که بعد از مدتی خوابیدن در پیله ، بیدار شده و با بال های رنگین خود شروع به پرواز می کند تا دنیا را به شکلی که هیچ گاه ندیده ، تجربه کند و زندگی را در بخش دیگری از دنیا بسر ببرد.
پرواز کلمه ای است که برای هر موجود زنده تعریفی متفاوت دارد امّا معنی آن ، واحد و به معنای پریدن و حرکت در آسمان است هم برای کرم ابریشم و هم برای عقابی که هر روز پر می گشاید و در اوج آسمان دنیا را زیر بال های خود می بیند و به دنبال طعمه های خود بر روی زمین می گردد.
پرواز
پرواز،یعنی فاصله گرفتن از زمین به سمت آسمان
پرواز،یعنی صعود به سمت ابر ها
پرواز،یعنی دور شدن از زمین و نزدیک شدن به کرات دیگر
پرواز،یعنی تغییر دید از زمین به سمت آسمان
پرواز،یعنی تغییر جهت فکر و اندیشه از ماده به معنی و در نهایت
پرواز،یعنی دور شدن از خود و نزدیکی بیش تر به خدا